روزانه

روزمرگی‌های یک روزانه‌نویس

روزانه

روزمرگی‌های یک روزانه‌نویس

روزانه

اینجا خلوت‌گاه من است. گاهِ ابرازِ دست‌نوشت‌های یک «روزانه‌نویس»، «روزانه‌»هایی که حال و روز مرا نشان می‌دهند...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

دنیای این روزای من

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ

تقریبا دوماهی می‌شه که بروز یه اتفاق، باعث شده کمی تلاطم در زندگیم بیفته؛ ذهنم آشفته شده و هرکاری می‌کنم، توفانی که به‌پا شده، نمی‌نشینه. شاید بهتره بگم آتشی که به‌پا شده، خاموش نمی‌شه، هر دفعه، فوت می‌شه و خاکسترهاش می‌رن کنار و دوباره سرخی آتش....

من آدم ناتوانی نیستم، نه بی‌شخصیت و نه ساده‌لوح؛ بارها شنیدم که خیلی‌ها به من غبطه می‌خورن، هرچند آدم مهمی نیستم، مال و منال ندارم، پست و مقام و حتی وابستگی‌های قوم و خویشی نامدار ندارم و خلاصه خودم هستم و خودم. از زمانی که به‌یاد دارم، روی پای خودم ایستاده بودم، در درس همیشه به‌کمک خودم جلو رفتم حتی در سخت‌ترین زمانی که به کمک دیگران نیاز داشتم، اصولا کسی نبود که بهم کمک کنه و همین باعث شده بود به سختی و بامرارت یکی یکی پله‌های مدرسه و دانشگاه رو طی کنم. البته خدا همیشه بهم نظر داشته، استعداد درس خوندن داشتم، عاشق مطالعه بودم (و هستم) و همیشه درحال یادگیری مطالب و علوم حدید، خدا رو شکر بهره‌ی هوشی خوبی هم دارم و البته همه‌ی اینهایی که می‌گم برای اینه که بدونید تو چه مخمصه‌ای گیر کردم و نمی‌دونم چیکار کنماخم

دیگران، مخصوصا اون‌هایی که به من خیلی نزدیکن، بیشتر آزار می‌رسونن. به‌نظر خودم، مسأله‌ی پیش اومده، یه نکته‌ی پیش پا افتاده اس، ولی اونا نمی‌خوان یا نمی‌تونن اینو بفهمن. مثل اینکه آدم خورشید رو رها کنه و به سایه‌ها توجه کنه، اون هم سایه‌هایی که از نوع تابش نور خورشید بر موانعی که ممکنه به شکل خاصی قرارگرفته باشن، تشکیل شده باشه و شکلی رو تداعی کنه...

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافیست غباری دارد از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی

خداکنه بالأخره بتونم این بحران رو هم به‌خوبی پشت سر بگذارم و از گناهی که بر گردنم انداختن، پاک بشم و سربلند؛ فعلا که دستم به هیچ‌چیز بند نیست....

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۳ آذر ۹۲ ، ۱۲:۲۹
  • ۸۱۸ بازدید
  • روزانه‌نویس

بی‌گناهی

گرفتاری

بحران

تنهایی

درددل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی