روزانه

روزمرگی‌های یک روزانه‌نویس

روزانه

روزمرگی‌های یک روزانه‌نویس

روزانه

اینجا خلوت‌گاه من است. گاهِ ابرازِ دست‌نوشت‌های یک «روزانه‌نویس»، «روزانه‌»هایی که حال و روز مرا نشان می‌دهند...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «دست‌نوشت» ثبت شده است

مثل یه کشتی زیر دریا

نه می‌میرم

نه می‌مونم ...

  • روزانه‌نویس

چی به دست آوردی؟

چه سودی بردی؟

می دونی چی از دست دادی؟

هیچ متوجه شدی این کارهای اخیرت چه ماحصلی برای تو و برای من داشته؟

هیچ فکرشو کردی اونچه که به دست آوردی، درمقابل از دست داده‌هات، ذره‌ای بیش نیستن؟

افسوس...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۰
  • ۴۵۲ بازدید
  • روزانه‌نویس

از دوشنبه گذشته تا همین حالا، هرروز از صبح بوق سگ تا پاسی از شب در اداره، وقتم و عمرم هدر رفت، صبح جلسه، بعد جلسه، وقت ناهار جلسه، بعدش حلسه، دوباره جلسه تااااا خدا بدونه کی، وقتی مدیرعامل خسته می‌شه، یا همکارا دیگه التماس می‌کنن که رهاشون کنن....

کاش حداقل یکی از این جلسات فایده داشت، حتی یه دقیقه از یکیشون؛ فقط اتلاف وقت و اعصاب خوردی داره... نمی دونم کی تموم می‌شه ولی خیلی خسته‌م کرده؛ مخصوصا از هفته‌ی گذشته به این‌ور. تموم روز پنجشنبه و صبح تاظهر جمعه هم که سمینار داشتیم و کلا از دو هفته پیش به اینور نه خواب راست و درستی داشتم، نه به خونه رسیدم نه به خودم، و نه به کارهام سروسامون درستی دادم.

هرچی می‌گذره، بیشتر به این نکته می‌رسم که این اداره و شرکت لعنتی رو رها کنم و برم دنبال یه کار دیگه؛ امروز عصر بالأخره شروع کردم. رفتم تو یه شرکت دیگه و فعلا که وظیفه خاصی ندارم بجز نوشتن پروپوزال برا طرح‌هاشون. کم کم کارای مشاوره‌ای هم می‌گیرم اگه خدا بخواد، و مطابق تصمیم قبلیم، درسم رو هم مجددا از مسیری متفاوت شروع می‌کنم.

تا چه پیش آید...

  • روزانه‌نویس

مسافرت و ماموریت

یکشنبه اول هفته نامه‌ای از تهران رسید که جهت شرکت در نشست سراسری استان‌ها، تعدادی از همکاران معرفی بشن. من هم جزوشون بودم. سه شنبه‌شب من و تعدای از همکارام با پرواز به مقصد رسیدیم. هرچند سفر کاری بود و پر از گرفتاری ولی برای من خیلی خوب بود؛ فرصتی پیش اومده بود که از اداره و شلوغی و سرسام و غوغا و کارایی که هر روز بر سرم ریخته می‌شد فارغ باشم.

علاوه بر این و مهم‌تر این که دوری از برخی مسایل زندگی و دغدغه‌هام، به من کمک می‌کرد تا ذهن و روح خسته‌م نفسی تازه کنه و جابه‌جایی مکانی و آب و هوایی تمدد اعصاب باشه.

  • روزانه‌نویس

اینجا «روزانه» است. جایی که هرچی دلم می‌خواد می‌نویسم. قراره محل حرفای من و دلم باشه، محل داد و فریادهای من، جایی که بتونم راحت و بدون دغدغه بنویسم، به کسی هم جوابگو نباشم. تا الان همین بوده و از حالا به بعد هم همین خواهدبود.

اینجا خلوت‌گاه  من است. گاهِ ابرازِ دست‌نوشت‌های یک «روزانه‌نویس»، «روزانه‌»هایی که حال و روز مرا نشان می‌دهند...

برای خوش‌آمد هیچ فردی نمی‌نویسم و نخواهم نوشت، با نام مستعار و در یک وبلاگ جدید و تازه تأسیس، بدون سروصدای مزاحم، بدون دخالت دیگران، بدون ترس و واهمه و کلا بدون هرگونه دغدغه و ترس می‌خوام اینجا بازم بنویسم. «روزانه»هام، درمورد زندگی و حال و روز و لحظات من هستند، اگر این وسط کسی خوشش نیاد، نه می‌تونه منو به کاری که نمی‌خوام انجام بدم مجبور کنه، و نه از کاری که می‌کنم نهی؛ نه به‌کسی پاسخگو هستم و نه ازکسی بازخواست می‌کنم...

  • روزانه‌نویس

تازگی‌ها به این فکر افتادم که یه راهی رو از ابتدا شروع کنم. بچه که بودم، دوس داشتم یا پزشک بشم یا قاضی. چند سالی که درس خوندم، تو دوره‌ی راهنمایی تصمیمم قطعی شد که پزشکی رو انتخاب کنم.

سال اول دبیرستان با دروس ریاضیات بطور جدی سروکله زدم و فهمیدم خیلی خوب می‌تونم با ریاضی و جبر و هندسه کنار بیام ولی هدفم همون پزشکی بود. بنابراین رشته ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم و درکنارش زیست‌شناسی رو می‌خوندم؛ پیش خودم می‌گفتم در کنکور پزشکی شرکت می‌کنم و باتوجه به اینکه در دروس ریاضی مشکلی ندارم، پس به‌راحتی می‌تونم در کنکور دانشگاه رشته‌ی مورد علاقه‌م رو اتنخاب کنم و قبول بشم.

  • روزانه‌نویس

برگ خشکیده

مدت‌هاست سؤالی ذهنمو مشغول کرده، این «مدت‌ها» یعنی حدود ده پونزده بیست سال، کجا بودم؟ کجا هستم؟ چی بر سرم اومده؟ چی بودم و چی شدم؟

کجاست اون پسربچه‌‌ای که هیچ درس نمی‌خوند و همیشه نمراتش 20 بود؟ کجاست اون پسربچه پنج و شش ساله، که در اوج دوران کودکی، کنجکاوانه دنبال دلایل پدیده‌ها و یافتن دلایل منطقی بود؟ اون پسربچه‌ای که هنوز مدرسه نمی‌رفت ولی والدینش بهش اعتماد داشتن و تنها خونه رهاش می‌کردن و خواهر و برادراشو بهش می‌سپردن؟

کجاس اونی که تو کل دوران تحصیل قبل و بعد از دانشگاه انگشت‌نما و ضرب‌المثل دوست و آشنا و فامیل بود؟ اونی که به‌ظاهر آینده‌ی درخشانی در پیش رو داشت.....

کجاست اونی که همیشه اولین بود، همیشه پویا بود، از هیچ‌کاری خسته نمی‌شد، در هرکاری موفق بود و ادعا داشت همیشه بهترینه، حتی اگه آبدارچی یه اداره باشه....

  • روزانه‌نویس

تقریبا دوماهی می‌شه که بروز یه اتفاق، باعث شده کمی تلاطم در زندگیم بیفته؛ ذهنم آشفته شده و هرکاری می‌کنم، توفانی که به‌پا شده، نمی‌نشینه. شاید بهتره بگم آتشی که به‌پا شده، خاموش نمی‌شه، هر دفعه، فوت می‌شه و خاکسترهاش می‌رن کنار و دوباره سرخی آتش....

  • روزانه‌نویس

همیشه نوشتن بهم آرامش می‌داده؛ نوشتن از دل خودم برای خودم، بویژه اینکه فکرم مشغول باشه و ذهنم ناآروم، اون وقته که تنها داروی من، فرار از دیگرانه و پناه آوردن به تنهایی؛ من اسمشو گذاشتم «خود بازسازی»!

...

  • روزانه‌نویس

درود

وب و اینترنت، ابزار بسیار سودمندی در اختیار انسان گذاشته است. اینک می‌توان به‌کمک اینترنت به دنیایی از اطلاعات و دانش‌ها دسترسی داشت، آموخت و آموزش داد. سرعت و سادگی در انجام اموری که شاید بیش از روزها وقت می‌گرفت، رهاورد این تکنولوژی به بشریت است.

من هم از اینترنت بسیار آموختم و هنوز یاد می‌گیرم و خواهم گرفت. دوست دارم بنویسم. از همه‌چیز. از علم و دانش، از ادبیات، از زیان‌ها، از طنز، جامعه، روانشناسی و هرچه که در ذهن و فکرم جاخوش کرده‌اند.

  • روزانه‌نویس